جدول جو
جدول جو

معنی بچه دان - جستجوی لغت در جدول جو

بچه دان
رحم، عضوی کیسه مانند در شکم که جنین تا قبل از تولد در آن زندگی می کند، جای بچه در شکم زن یا حیوان ماده، زهدان، بوگان، پوگان، بوهمان، بویگان، پرکام
تصویری از بچه دان
تصویر بچه دان
فرهنگ فارسی عمید
بچه دان(بَ چَ / چِ بَچْ چَ / چِ)
مشیمه. (یادداشت مؤلف). رحم. زهدان که در آن بچه است. (فرهنگ نظام) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آنجا که نطفۀ بچه بسته شود. مهبل. تخمدان. تأمور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
بچه دان
رحم
تصویری از بچه دان
تصویر بچه دان
فرهنگ لغت هوشیار
بچه دان
رحم، زهدان
تصویری از بچه دان
تصویر بچه دان
فرهنگ فارسی معین
بچه دان
بون، پوگان، رحم، زهدان
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غله دان
تصویر غله دان
انبار غله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برگه دان
تصویر برگه دان
جای قرار دادن برگه ها، جعبه یا قفسه ای که برگه ها به ترتیب در آن قرار داده می شود، فیشیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غله دان
تصویر غله دان
قلک، قلّک، ظرفی با سوراخ تنگ که در آن پول پس انداز می کنند، غولک، غوله برای مثال خانۀ غولند بپردازشان / در غله دان عدم اندازشان (نظامی۱ - ۱۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوی دان
تصویر بوی دان
ظرفی که در آن عطر و چیزهای خوشبو بگذارند، عطردان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیه دان
تصویر پیه دان
ظرفی که در آن پیه کنند، جای پیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همه دان
تصویر همه دان
دانندۀ همه چیز، بسیار آگاه
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا. سکنه 1456 تن. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ / گِ)
جای قرار دادن برگه ها. این کلمه بجای کلمه فیشیه پذیرفته شده است. (لغات فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
بسیاربچه. پربچه. ولود: امرأه مصبیه، زن بچه ناک. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ)
کنایه از دهان. (آنندراج). دهان. (فرهنگ فارسی معین) :
مگر در خلوتی آیینه تنها یافتی خود را
که از نقش حیا ساده است مهر بوسه دان تو.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ شَ / شِ)
رجوع به پشه بند شود
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ نَ / نِ)
که بچه را بکار آید. آنچه بچه بدان بازی کند. درخور بچه. بچگانه.
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ)
خردسال. دختر یا پسری که سنش کم باشد. زنی که هنوز بسیار جوان است
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چِ دَرْ رِ)
دهی از دهستان جرگلان بخش مانۀ شهرستان بجنورد، کوهستانی، گرمسیر. سکنۀ آن 558 تن، شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
بچۀ خواننده. کودک که پای منبر واعظ و روضه خوان خوانندگی کند. پامنبری. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ گَ)
دهی از دهستان ییلاق بخش حومه شهرستان سنندج. سکنۀ آن 360 تن. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. شغل اهالی زراعت، گله داری و قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(کُ یَ دَ / دِ)
دارای کودک. دارندۀ بچه. صاحب بچه.
لغت نامه دهخدا
(نَءْطْ)
قبول کردن دختر صیغۀ نکاح را. (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به بله بران و بله بری و بله گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
ظرفی را گویند که در آن چیزی از عطریات کرده باشند، (برهان)، ظرفی که در آن چیزهای معطر نهند، (فرهنگ فارسی معین)، ظرفی که در آن عطر و بوی خوش کنند و آنرا بعربی جونه گویند، (آنندراج) (انجمن آرا) (از رشیدی)، جونه، سلۀ خرد عطاران که چرم بر آن کشیده باشند، (منتهی الارب)، جونه، (نصاب الصبیان) (زمخشری)، عتیده، (مهذب الاسماء)، طبله، عطردان
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ / چِ / بَچْ چَ / چِ گَ / گِ)
آن بچه که گدائی کند. طفل خردسال بینوا که به گدائی پردازد.
لغت نامه دهخدا
تصویری از همه دان
تصویر همه دان
داننده همه چیز
فرهنگ لغت هوشیار
روغن دان، 0 ظرفی کوچک که در آن لحاف دوزان پیه کنند و سوزن در آن فرو برند تا چرب شود و آسانتر در جامه فرو رود و آسانتر بر آید، 0 پیه سوز 0، ساعت قراضه ساعت بدکار و بی ارزش 0 یا مثل پیه دان 0 ساعتی بد کار وبی ارز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پشه دان
تصویر پشه دان
پشه بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بار دان
تصویر بار دان
خرجین جوال، صراحی (شراب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوسه دان
تصویر بوسه دان
دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بله دادن
تصویر بله دادن
قبول کردن دختر صیغه نکاح را، بله گرفتن ازدختر در صیغه عقد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از به دان
تصویر به دان
داناتر
فرهنگ لغت هوشیار
پر خو هم آوای پرتو فاکون (گویش گیلکی) کنور چاشگاه غول غوله غلک پارسی است غولک انبار غله. یا غله دان عدم. زمین ارض. کوزه ای که سر آن را بچرم خام گیرند و در میان آن سوراخی کنند و پول درآن ریزند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غله دان
تصویر غله دان
انبار غله
فرهنگ فارسی معین
تصویری از برگه دان
تصویر برگه دان
جعبه یا قفسه کشوداری که برگه ها را در آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین